List

حاج آقا مرد مسن و آرامی بود. اگر کلثوم را نمی شناختی فکر می کردی که این مرد پدربزرگش است. او با آن سن و سالش علاقه فراوانی به دخترش داشت و روزهای سرد و یخبندان زمستان تا دم مدرسه  می آمد و با یک دست کیف مدرسه دختر را و با  دست دیگر دست دختر را می گرفت  و به راه می افتادند. دختر با حرکات موزون پاها و جهش و بازیگوشی دست در دست پدر به راه ادامه می داد. او همیشه چادر به سر داشت  و چون گوشه های چادرش را با دندانهایش می گرفت ، بیشتر اوقات دو گوشه چادرش ، پاره و خیس و چروک بود. پدر او آدمی مهربان و مومن بود. کاری به کار کسی نداشت و سرش به کار خودش مشغول بود. نان شب خود و پنج کودک قد و نیم قدش را از مغازه کوچکی که داشت ، تامین می کرد. کلثوم فرزند بزرگ خانواده بود. اما فاصله سنی دختر و پدر زیاد بود. پدر من همیشه جوان و شیک و مرتب بود. اما پدر او کتش را نمی پوشید و روی شانه اش می انداخت و پاشنه کفش اش هم همیشه خوابیده بود. دخترمی گفت که پدرش عمدی پاشنه کفش اش را می خواباند تا کسی متوجه نشود این گوشه و آن گوشه کفش کهنه و پاره است. او از اول تا دهم محرم و عاشورا در هیئت عزاداران تلاش می کرد و سردسته قمه زنها بود. در بین عزاداران و دسته  او، کسی قمه و چاقو به دست نمی گرفت. آنها چماق به دست داشتند و بعد از ممنوع شدن اسلحه سرد و گرم ، بدون چماق بیرون می رفتند. نوحه خوانی و شاخسئی واخسئی آنها با طبل و زینگ و بلندگوی باطری دار بزرگ همراه بود. شب های تاسوعا و عاشورا هم وقت می دادند و به خانه مردم برای عزادرای و نوشیدن شربت و چای نذری می رفتند. کلثوم از دست بعضی ها ناراحت بود که پدرش را اذیت می کردند و پشت سرش هزار حرف می گفتند:«  که گویا همه کاره است و سر مظلوم زیر آب کرده  و سالهای سال آب خنک زندان نوش جان کرده و حالا دارد برای امام حسین سینه چاک می کند و دایه مهربان تر از مادر شده است و رقیه ای را یتیم کرده  و حالا نوای رقیه سر داده و ….  » روزی از پدرم پرسیدم :« مگر آدم سر کسی را زیر آب فرو کند طرف می میرد؟ می تواند دست و پا بزند و از آب بیرون بیاید. چرا این حاجی آقا رفته زندان آب خنک بخورد مگر خانه خودشان آب خنک نبود؟»

  Posts

März 25th, 2023

آن روز، اوّلِ نوروز

مادرم، جان و دلمآن روز سه شنبه اوّل فروردین 1402 مصادف با 21.03.2023 بود. آری اوّلین روز از نوروز. آخرین […]

März 8th, 2023

به بهانه هشتم مارس، نیمۀ شعبان، مادرم

مادرم، مهربانم، فداکارم، باید بودی و امروز « روز جهانی زن و نیمۀ شعبان » را به تو تبریک می […]

März 3rd, 2023

در رثای مادرم

دیندیرمیون قان آغلارامآنام، مهربانیم گئدیببوینو بوکوک بیر بلبلمگولوم گولوستانیم گئدیبهجران اوتوندا یانیرامروحوم، بوتون جانیم گئدیباوددا یاندی افغانیمدانبیلدی کی جانانیم گئدیبدیندیرمیون […]

Februar 23rd, 2023

نادر ابراهیمی می گوید

من در یک لحظه، غفلتا، وقتی بسیار جوان بودم و کمک کارگر فنی در صحرا، عاشق صحرا شدم. غفلتا، نمی […]

Februar 21st, 2023

هر سرانجام سرآغازی است

آتش بدون دود – جلد هفتم – هر سرانجام سرآغازی استآلنی به بهانه سردردها و سنگ کلیه های شدید که […]

Februar 20th, 2023

فرق مبارز مومن با ظالم بی ایمان

عیبِ جهانِ ما: عیبِ جهانِ ما این است که هنوز در برابر مردِ واقعی، دستکم یک نامرد وجود دارد و […]

Februar 18th, 2023

آتش بدون دود – جلد ششم

آتش بدون دود – کتاب ششم – هرگز آرام نخواهی گرفتآلنی – مارال، همراه با تحصیل و سخت کوشی در […]

Februar 17th, 2023

آتش بدون دود- جلد پنجم

عبداللّه مای لس: نخستین ترکمنی که به مجلس شورا راه یافت و سالها به خاطر مشروطیت مبارزه کرد. به همین […]

Februar 11th, 2023

آتش بدون دود – جلد پنجم – حرکت از نو

آلنی و مارال در تهران سرگرمِ تحصیل و سیاست هستند. دخترشان آیناز در اینجه برون کنار مادربزرگش ملّان زندگی می […]

Februar 1st, 2023

آتش بدون دود – کتاب چهارم

از عشق سخن باید گفتهمیشه از عشق سخن باید گفت.می گوید: عشق ترجیع بندی ست که هیچ رُجعتی در آن […]