List

اول صبحی هیچ حال و حوصله بیدار شدن نداشتم . دلم نمی خواست چشمم به جمال دنیا روشن شود . به صدای تلفن از جا پریدم . خانم رئیس بود .گویا همکاری بیمار شده و خانم رئیس در حالی که هنوز عصبانی بود از من خواست با عجله سر کار بروم . از دستش دلخور شدم . آخر عزیز من ، جان من طرف بیمار است و نمی تواند امروز سر کار حاضر شود ، حالا چرا مرا آن هم با داد و قال بیدار می کنی ؟ با عجله آماده شده ، به راه افتادم . اول صبحی دلخور وعصبی بودم . به خود گفتم به محض رسیدن به محل کار به رئیسم اعتراض کنم . دلم می خواست تا دیدمش گؤزومو یوموب آغزیمی آچام ( چشمم را ببندم و دهانم را باز کنم ) و هر چی دلم خواست به او بگویم . مگر من بنده و غلام شما هستم که وقت و بی وقت زنگ می زنی و با صدای نتراشیده و نخراشیده ات مزاحمم می شوی؟ خلاصه عصبی بودم . سوار اتوبوس شده کتاب را از داخل کیفم درآوردم و در حالی که ته دلم غرولند می کردم بازش کردم . حوصله خواندنش را نداشتم . چشمانم که در میان کلمات می گشت یکباره ایستاد . مگر چه دیده بود ؟ « ما محتاج این مردم هستیم . از آنها برای خودمان دشمن نتراشیم . در شهر باید دست به عصا راه رفت . آرام و سر به راه ، شهر خانه تاجر و دوستاقبان است تو هر چه باشد بیگانه ای …. کوری و راه به جائی نمی بری . » کلیدر
این محمود دولت آبادی بود که با من حرف می زد . از کجا می دانست که سالها بعد از اتمام کتابش یکی که از دست زمین و زمان به تنگ آمده ، چشم به قلمش خواهد دوخت ؟ آرام شدم آرام و بی های و هوی پیاده شدم و سر به زیر افکنده پی کارم رفتم . در حالی که درون دلم غوغائی بود .
گرچه دهاتی نیستیم و برای خود سرو سرداری داریم ، اما بی پناه تر و بی سرتر از ما مگر هست ؟ اعتراض دارم اگرچه به یکی قول داده ام که سرم را پائین بیاندازم و فقط قصه بنویسم و مسبب را نفرین کنم ، اما من کسی را نفرین نمی کنم و نخواهم کرد ، بلکه یک روز کاسه صبرم لبریز خواهد شد فریاد خواهم کشید . قانونی را که مرا از من گرفته لغو کنید

  Posts

März 25th, 2023

آن روز، اوّلِ نوروز

مادرم، جان و دلمآن روز سه شنبه اوّل فروردین 1402 مصادف با 21.03.2023 بود. آری اوّلین روز از نوروز. آخرین […]

März 8th, 2023

به بهانه هشتم مارس، نیمۀ شعبان، مادرم

مادرم، مهربانم، فداکارم، باید بودی و امروز « روز جهانی زن و نیمۀ شعبان » را به تو تبریک می […]

März 3rd, 2023

در رثای مادرم

دیندیرمیون قان آغلارامآنام، مهربانیم گئدیببوینو بوکوک بیر بلبلمگولوم گولوستانیم گئدیبهجران اوتوندا یانیرامروحوم، بوتون جانیم گئدیباوددا یاندی افغانیمدانبیلدی کی جانانیم گئدیبدیندیرمیون […]

Februar 23rd, 2023

نادر ابراهیمی می گوید

من در یک لحظه، غفلتا، وقتی بسیار جوان بودم و کمک کارگر فنی در صحرا، عاشق صحرا شدم. غفلتا، نمی […]

Februar 21st, 2023

هر سرانجام سرآغازی است

آتش بدون دود – جلد هفتم – هر سرانجام سرآغازی استآلنی به بهانه سردردها و سنگ کلیه های شدید که […]

Februar 20th, 2023

فرق مبارز مومن با ظالم بی ایمان

عیبِ جهانِ ما: عیبِ جهانِ ما این است که هنوز در برابر مردِ واقعی، دستکم یک نامرد وجود دارد و […]

Februar 18th, 2023

آتش بدون دود – جلد ششم

آتش بدون دود – کتاب ششم – هرگز آرام نخواهی گرفتآلنی – مارال، همراه با تحصیل و سخت کوشی در […]

Februar 17th, 2023

آتش بدون دود- جلد پنجم

عبداللّه مای لس: نخستین ترکمنی که به مجلس شورا راه یافت و سالها به خاطر مشروطیت مبارزه کرد. به همین […]

Februar 11th, 2023

آتش بدون دود – جلد پنجم – حرکت از نو

آلنی و مارال در تهران سرگرمِ تحصیل و سیاست هستند. دخترشان آیناز در اینجه برون کنار مادربزرگش ملّان زندگی می […]

Februar 1st, 2023

آتش بدون دود – کتاب چهارم

از عشق سخن باید گفتهمیشه از عشق سخن باید گفت.می گوید: عشق ترجیع بندی ست که هیچ رُجعتی در آن […]