List

عصری می خواستم کیک بپزم. آرد و شکر و تخم مرغ و کره و … همه را روی میز چیده و دست به کار شدم. داشتم شکر را داخل ظرف می ریختم که انار خاتون زنگ زد. صدای متاثرش خبر از اتفاقی ناگوار می داد. برادر جوان سی ساله یکی از دوستان که دو سه روز پیش سکته کرده و در کما بسر می برد درگذشته بود. چند سال پیش نیز برادرجوان دیگرش درگذشته بود. فوری به دوستم زنگ زدم. صدای گریه اش ، ناله های آشنایش دلم را به درد آورد. داغ برادر را در دلم زنده کرده . شریک غم هم شدیم و هر دو در سوگ برادر به تلخی گریستیم.
بعد از خداحافظی ، انار خاتون دوباره زنگ زد . گویا می دانست که بر من و دل من چه می گذرد. در ایام درد و سوگ چه چیزی بهتر از همدردی و هم صحبتی دوستی مهربان.
دیگر حوصله ای برای پختن کیک نداشتم. اما خواستم سرگرم شوم. باز دست به کار شدم. آرد و شکر و تخم مرغ و کره و … دیگر یادم نیست . شاید آب ، شیر یا ماست ، یا چه می دانم چه اضافه کردم. حالا فرض کنم این کیک خوب هم از آب در بیاید . چه کسی حوصله خوردنش را دارد؟ دلم شیرینی نمی خواهست زیرا که کامم تلخ شده بود. همین طوری روی صندلی نشستم و به دسته گل داخل گلدان خیره شدم. به گلهای پائیزی که از باغچه کوچک جلوی خانه ام چیده ام نگاه کردم . باغچه بزرگ خانه پدری مان پر از گل جعفری و میمونی و همیشه بهار و اطلسی و داوودی بود. برادر کوچک خیلی کم سن و سالتر از من بود . گاهی وقتها دعوایمان می شد و قهر می کردم. او اهل قهر نبود. برای آتشی با من تنها کاری که می کرد ، از باغچه حیاط چند شاخه کوچک گل جعفری و اطلسی می چید و دسته می کرد و با نخ قرقره محکم می بست و پیشم می آمد . اول دسته گل را قایم می کرد و بعد رو به صورتم خم می شد و با صدای کودکانه اش می گفت :« ادی » با سرسختی می گفتم :« یالوارما یاخارما آلما کیمین قیزارما ، هئیوا کیمین سارالما/ خواهش و التماس نکن مثل سیب سرخ نشو مثل به زرد نشو» لبهایش غنچه می شد و می لرزید و دسته گلها را به طرفم دراز می کرد و آهسته می گفت :« حالا با من آشتی می کنی ؟» دلم می سوخت راستش می ترسیدم اگر نه بگویم ، گوشه ای بنشیند و بی سر و صدا گریه کند . دسته گل را از دستش می گرفتم ومی گفتم :« دفعه آخرت باشه ها، این دفعه قهر کنم دیگه آشتی نمی کنم.» می خندید و می گفت :« باشه .» داخل استکان آب می ریختم و دسته گل اش را توی آب می گذاشتم . چقدر لذت می برد. مادرم با دیدن دسته گل داخل استکان می خندید و می گفت :« حیاط پر از گلهای رنگارنگ است و یک استکان گل توی تاقچه گذاشته ای ؟»  مادربزرگم که متوجه ما بود می گفت :« داخل این استکان کوچک یک دنیا صفا و عهد و پیمان و مهر و لطافت نهفته است. تمرین و تجربه محبت به نزدیکان نهفته است.»
قطرات اشک چشمانم را تیره و تار کرد. خاطرات کودکی مثل پرده سینما یکی پس از دیگری همراه با مرثیه ای غم انگیز از ذهنم گذشت. یک لحظه بوی کیک مرا به خودم آورد. عجب کیکی ! به هرچه که فکر کنی شبیه بود بجز کیک . شاید شله زرد یا حلیم شکر و آرد. هر وقت اعصابم داغون است، هر وقت که مضطربم دست پختم زیادی عجیب و غریب از آب درمی آید. کنارش گذاشتم . خواستم با گوش کردن به موسیقی ، تلخی سوگ را از ذهنم پراکنده کنم . نه دیگر، گویا امشب شب حزن بود. داریوش می خواند:
چشم من بیا منو یاری بکن
گونه هام خشکیده شد کاری بکن
*
دلم خوش نیست غمگینم برادر جان
*
و سرانجام آشیق زولفیه با من ناله سر داد
اویان قربان اولوم اویان قارداشیم
*
برای همه عزیزان و هموطنانم که داغ خواهر و برادر و عزیزان دیده اند صبر آرزو می کنم. روح درگذشتگان همه تان شاد. خدا به پدران و مادران داغ دیده صبر عطا فرماید.


قارداش گل آی قارداش گل
قارلی داغلاری آش گل
غربت ائلده کیمسه م یوخ
تؤکر گؤزوم قان یاش گل
*
قارداش قارداش قوش قارداش
خنجری گوموش قارداش
گئتمه یین واختی دئییل
آتین ساخلا دوش قارداش

  Posts

März 25th, 2023

آن روز، اوّلِ نوروز

مادرم، جان و دلمآن روز سه شنبه اوّل فروردین 1402 مصادف با 21.03.2023 بود. آری اوّلین روز از نوروز. آخرین […]

März 8th, 2023

به بهانه هشتم مارس، نیمۀ شعبان، مادرم

مادرم، مهربانم، فداکارم، باید بودی و امروز « روز جهانی زن و نیمۀ شعبان » را به تو تبریک می […]

März 3rd, 2023

در رثای مادرم

دیندیرمیون قان آغلارامآنام، مهربانیم گئدیببوینو بوکوک بیر بلبلمگولوم گولوستانیم گئدیبهجران اوتوندا یانیرامروحوم، بوتون جانیم گئدیباوددا یاندی افغانیمدانبیلدی کی جانانیم گئدیبدیندیرمیون […]

Februar 23rd, 2023

نادر ابراهیمی می گوید

من در یک لحظه، غفلتا، وقتی بسیار جوان بودم و کمک کارگر فنی در صحرا، عاشق صحرا شدم. غفلتا، نمی […]

Februar 21st, 2023

هر سرانجام سرآغازی است

آتش بدون دود – جلد هفتم – هر سرانجام سرآغازی استآلنی به بهانه سردردها و سنگ کلیه های شدید که […]

Februar 20th, 2023

فرق مبارز مومن با ظالم بی ایمان

عیبِ جهانِ ما: عیبِ جهانِ ما این است که هنوز در برابر مردِ واقعی، دستکم یک نامرد وجود دارد و […]

Februar 18th, 2023

آتش بدون دود – جلد ششم

آتش بدون دود – کتاب ششم – هرگز آرام نخواهی گرفتآلنی – مارال، همراه با تحصیل و سخت کوشی در […]

Februar 17th, 2023

آتش بدون دود- جلد پنجم

عبداللّه مای لس: نخستین ترکمنی که به مجلس شورا راه یافت و سالها به خاطر مشروطیت مبارزه کرد. به همین […]

Februar 11th, 2023

آتش بدون دود – جلد پنجم – حرکت از نو

آلنی و مارال در تهران سرگرمِ تحصیل و سیاست هستند. دخترشان آیناز در اینجه برون کنار مادربزرگش ملّان زندگی می […]

Februar 1st, 2023

آتش بدون دود – کتاب چهارم

از عشق سخن باید گفتهمیشه از عشق سخن باید گفت.می گوید: عشق ترجیع بندی ست که هیچ رُجعتی در آن […]