داشتیم وبگردی می کردیم که به عبید زاکانی و سخنان شیرین اش رسیدیم. گفتم:« این عبید زاکانی عجب طناز با مزه است..»
هاله گفت:« دلم می خواهد روزی به قاضی ای که با قضاوت یک طرفه و مغرضانه اش به من ستم کرده ، برسم. قلمش را از دستش گرفته و به جایش کلنگی دستش خواهم داد و به معدن نمک اش خواهم فرستاد که دیگر قلم به دست نگیرد و خانه ای را خراب نکند.»
گفتم :« هاله جان آژ تویوخ یاتار یوخودا داری گؤره ر( مرغ گرسنه می خوابد و خواب دانه می بیند.) کجا و کی می توانی سراغ قاضی بروی؟ حالا فرض کنیم که رفتی مگر زورت به او می رسد. همانگونه که خورده و ناحق ات کرده ، می خوراند و ناحق ات می کند.»
گفت:« دنیا با این بزرگی اش خیلی کوچک است از قدیم گفته اند داغ داغا یئتیرمز آدام آداما یئتیره ر ( کوه به کوه نمی رسد آدم به آدم می رسد.) حالا می بینی . چند وقتی صبر کن.»
*
کولونگووی گؤتور
حاکیمین قلمدانیندان بیر قلم یئره دوشدو. بیر کیشی کی اوردایدی دئدی:« جناب حاکیم ، کولونگووی گؤتور.»
حاکیم آجیخلانیب دئدی:« اسگیک کیشی ، بو قلم دیر کولونگ یوخ. سن هله قلم ایله کولونگون دئییشیکلیغینی بیلمه میسن؟»
کیشی دئدی:« آدینی نه قویورسان قوی، آما اونونلا منیم ائویمی ییخمیسان.»