هرگاه که نوه هایم دور و برم می پلکند، سر و صدا وهای وهویشان فضای خانه را پر می کند، از صدای خنده و شادی و فریاد و هیاهویشان نمی توانم وسط ظهر چرتکی بزنم، هر وقت که سر بر بالش می گذارم، یکی می آید و قلقلکم می دهد و بقیه می زنند زیر خنده و از جای بلند شده و دنبالشان می کنم و صدایم قاطی صدای قهقهه و فریادشان شده و ولوله بر خانه می اندازد، دستها را رو به آسمان برده و با شادی می گویم:« خدایا خانه ات آباد.»
*
نوه بال دی شکر دی
نوه عمره بدل دی
نوه سی اولان ننه نین
نه محنتی نه دردی؟
*