List

مهر ماه بود ، جنگ بود ، صدام بود. شبهای تاریک و پتوهای پلنگی آویزان از پنجره ها و درها و روزن ها بود. لشگر صدام بی رحمانه حمله می کرد. می زد و می کشت و می ربود. آب و خاک وجان و مال و ناموس ، هیچ کدام در امان نبود.
از آن دوران که لشکر صدام شهرهای مرزی خرمشهر ، بستان ، سوسنگرد ، دهلران ، مهران ، قصر شیرین و … را به تصرف خود درآورد و مردم را به خاک و خون کشید ، قصه ها و روایتهای بسی تلخ در دفتر ایام به ثبت رسید. می گفتند : لشگر صدام بعد از فتح شهری مرزی ، در خانه ها پراکنده شدند. در خانه ای مرد جوان را کشتند و جلو چشم پدر و مادر پیرو داغدیده اش به عروس جوان تجاوز کردند. عروس دهانه چاه را باز کرد و خود را داخل چاه انداخت . دشمنان با بی رحمی و بی اعتنائی از مادری که ماتش برده بود خواستند که برایشان نان بپزد . مادر نان را آلوده به زهر کرده و پخت .هم خود را کشت و هم دشمن را. آن گاه ارتش و سپاه و بسیج و رزمنده و داوطلب ، برای بیرون کردن لشکر متجاوز دست در دست هم دادند و تا آخرین قطره خون خود بر جای ننشستند.
در مدارس دخترانه اولیا با آوردن شکر و گل محمدی و شیشه های خالی مربا ، در پختن و آماده کردن مربا به همکاران در مدارس کمک می کردند. گونی های کاموا به مدرسه می آمد و بین اولیائی که علاقمند به بافتن شال و کلاه و کت پشمی به رزمندگان بودند کاموا را برده و می بافتند و می آوردند. حلیمه خاتون مادربزرگ کبری شال و کلاه می بافت. عجب سلیقه و دستان ماهری داشت! می گفت : « برای جوانی که به خاطر حفظ آب و خاک و ناموس مردم از جان شیرین خود مایه می گذارد ، هر چه خدمت کنی باز کم است. » او هنگام شنیدن آژیر خطر به زیر زمین یا پناهگاه نمی رفت. چون عقیده داشت بمب پناهگاه را هم ویران می کند. بهتر است در هوای آزاد بایستد که حداقل برای پیدا کردن جسدش مامورین زحمت زیادی متحمل نشوند. زن بسیار مومنی بود. از آنهائی که فکر می کرد موسیقی حرام است و… اما روزی که شنید اسرا آزاد می شوند ، چادرش را به گردنش بست و در حالی که بشکن می زد ، به سلامتی مادران و پدران چشم براه به رقص و پایکوبی پرداخت. آن روز، روز بازگشت اسرا ، عجب روز خوشی بود.
از پی هر گریه آخر خنده ایست

  Posts

März 25th, 2023

آن روز، اوّلِ نوروز

مادرم، جان و دلمآن روز سه شنبه اوّل فروردین 1402 مصادف با 21.03.2023 بود. آری اوّلین روز از نوروز. آخرین […]

März 8th, 2023

به بهانه هشتم مارس، نیمۀ شعبان، مادرم

مادرم، مهربانم، فداکارم، باید بودی و امروز « روز جهانی زن و نیمۀ شعبان » را به تو تبریک می […]

März 3rd, 2023

در رثای مادرم

دیندیرمیون قان آغلارامآنام، مهربانیم گئدیببوینو بوکوک بیر بلبلمگولوم گولوستانیم گئدیبهجران اوتوندا یانیرامروحوم، بوتون جانیم گئدیباوددا یاندی افغانیمدانبیلدی کی جانانیم گئدیبدیندیرمیون […]

Februar 23rd, 2023

نادر ابراهیمی می گوید

من در یک لحظه، غفلتا، وقتی بسیار جوان بودم و کمک کارگر فنی در صحرا، عاشق صحرا شدم. غفلتا، نمی […]

Februar 21st, 2023

هر سرانجام سرآغازی است

آتش بدون دود – جلد هفتم – هر سرانجام سرآغازی استآلنی به بهانه سردردها و سنگ کلیه های شدید که […]

Februar 20th, 2023

فرق مبارز مومن با ظالم بی ایمان

عیبِ جهانِ ما: عیبِ جهانِ ما این است که هنوز در برابر مردِ واقعی، دستکم یک نامرد وجود دارد و […]

Februar 18th, 2023

آتش بدون دود – جلد ششم

آتش بدون دود – کتاب ششم – هرگز آرام نخواهی گرفتآلنی – مارال، همراه با تحصیل و سخت کوشی در […]

Februar 17th, 2023

آتش بدون دود- جلد پنجم

عبداللّه مای لس: نخستین ترکمنی که به مجلس شورا راه یافت و سالها به خاطر مشروطیت مبارزه کرد. به همین […]

Februar 11th, 2023

آتش بدون دود – جلد پنجم – حرکت از نو

آلنی و مارال در تهران سرگرمِ تحصیل و سیاست هستند. دخترشان آیناز در اینجه برون کنار مادربزرگش ملّان زندگی می […]

Februar 1st, 2023

آتش بدون دود – کتاب چهارم

از عشق سخن باید گفتهمیشه از عشق سخن باید گفت.می گوید: عشق ترجیع بندی ست که هیچ رُجعتی در آن […]