List

در دوره دبیرستان،  ماه رمضان با تابستانهای طولانی و گرم مصادف و مسجد محله، پاتوق ما دخترها شده بود. هر روز بعد از نماز خانه دختر همسایه مان جمع می شدیم و تا نزدیکیهای غروب به صحبت و بگو و بخند می گذشت. آنها هفت خواهر بودند و پدرشان از صبح زود تا عصر سر کار بود و ما بدون اعتراض مادرانمان تا نیم ساعت ماند به بازگشت پدرشان ، انجا می ماندیم. گرسنگی و تشنگی روزهای طولانی ماه رمضان را خواندن نماز و قرآن و قلاب بافی و… تحمل می کردیم .یادش به خیر که دلی بی غم داشتیم و به هر بهانه ای می خندیدیم. از صحبت و معاشرت با همدیگر لذت می بردیم. قهر و آشتی کردنمان چقدر با مزه بود. حیف که با گذشت زمان و چشیدن سرد و گرم زندگی، کم حوصله و کم طاقت شده ایم. غربت است و هموطن کم و از دوستی های زمان قدیم اثر چندانی نمانده است. گاهی وقتها عطیه خانم را می بینم و (جن دمیر گؤردویو کیمی / مثل جن که با دیدن آهن می گریزد. ) فرار را بر قرار ترجیح می دهم.  درست است که با هم هیچ پدرکشتگی نداریم و( ده ده مالیمیز دا شریک دئییل / مال پدریمان نیز شریک نیست. ) یادم می آید روزی که داخل اتوبوس نشسته و شال بر گردنم بود و با دیدن من، دید و قاه قاه خندید که اوا خدا مرگم بده روزه ای ؟ تو جون به جونت کنند همون دهاتی هستی که هستی گفتم:« البته که دهاتی هستیم و با این حال و روزی که داریم دهاتی باقی خواهیم ماند. حتی اگر در مدرن ترین شهر دنیا زندگی کنیم. زیرا هنوز یاد نگرفته ایم حرمت همدیگر را نگاه داریم. یاد نگرفته ایم دل همدیگر را نشکنیم. در این کشوری که هر کسی آزادی فردی دارد ، سعی می کنیم این حداقل را نیز از او دریغ کنیم. شاید دیرزمانیست که آموخته و عادت کرده ایم به روشهای مختلف مخل آزادی و آرامش روحی همدیگر شویم . آخر ما چه کار با روزه بودن و روزه نبودن همدیگر داریم ؟ بقدری مشکلات داریم ، بقدری کارهای عقب افتاده داریم که فرصتی برای فکر کردن به زندگی دیگران نداریم. » آنگاه در ایستگاه  بعدی پیاده شد و نیم ساعت دیر سر کلاس رفته و بدون اینکه توضیحی بدهم سر جایم نشستم.

  Posts

Mai 16th, 2023

یوخو گؤردوم

اسفندآینین ییرمی دوققوزویدو. جان یولداشیمنان بیرلیکده اوتوروب، یئیین – یئیین بایرام خط لریمیزی یازیردوخ. معلیمیمیز بایرام تعطیلی اوچون بیرجه عالم […]

Mai 15th, 2023

به بهانۀ روز پاسداشت فردوسی

به نام خداوندِ جان و خردکزاین برتر اندیشه برنگذردبیست و پنجم اردیبهشت است و روز پاسداشت زبان فارسی و حکیم […]

Mai 11th, 2023

دلم خوش نیست غمگینم

پدرم که رفت، یاریم یتیم قادالدیم. پس از سپری شدن یک دهه، مادر نیز رفت و جیلخا یتیم قالدیم. پس […]

Mai 9th, 2023

هفتۀ گذشته بود

هفتۀ گذشته بود و روز معلّم و من همچنان دلتنگ. دلتنگ صدای مادر. مادری که صبحِ روزِ معلّم، اوّلین نفری […]

April 12th, 2023

در این شب های مبارک قدر

مادرم، عزیزی که رفتی و دیدارت به قیامت ماند، دلم از دوری ات عجیب تنگ می شود. پس از گذشت […]

April 4th, 2023

سالی که گذشت

حکیم عمر خیام می فرماید:« از دی  که گذشت هیچ از او یاد مکن» درست میفرماید. امّا آن دی  که […]

März 25th, 2023

آن روز، اوّلِ نوروز

مادرم، جان و دلمآن روز سه شنبه اوّل فروردین 1402 مصادف با 21.03.2023 بود. آری اوّلین روز از نوروز. آخرین […]

März 8th, 2023

به بهانه هشتم مارس، نیمۀ شعبان، مادرم

مادرم، مهربانم، فداکارم، باید بودی و امروز « روز جهانی زن و نیمۀ شعبان » را به تو تبریک می […]

März 3rd, 2023

در رثای مادرم

دیندیرمیون قان آغلارامآنام، مهربانیم گئدیببوینو بوکوک بیر بلبلمگولوم گولوستانیم گئدیبهجران اوتوندا یانیرامروحوم، بوتون جانیم گئدیباوددا یاندی افغانیمدانبیلدی کی جانانیم گئدیبدیندیرمیون […]

Februar 23rd, 2023

نادر ابراهیمی می گوید

من در یک لحظه، غفلتا، وقتی بسیار جوان بودم و کمک کارگر فنی در صحرا، عاشق صحرا شدم. غفلتا، نمی […]