List

فقیر که بودیم، خوشبخت بودیم
خانه ای دو اتاقه اجاره ای داشتیم. دو اتاق کوچک و یک دهلیز بین دو اتاق و پشت یکی از اتاقها، آشپزخانه ای کوچک با شیر آبی که وسط حوضچۀ نیم متری قرار داشت. وسایل آشپزخانه هم عبارت بود از یک اجاق گاز و یک اجاق نفتی و یخچال و سماور و زودپز ایرانی و بشقاب و قاشق و خرت و پرت جزئی و( الیوی گؤتور، اوزووی یو) تمام. سقفِ اتاق، چوبی بود. تا برای خواب دراز می کشیدی، زیر نور چراغ خواب چشممانت به تیرهای چوبی که گویا از تنۀ درختان ساخته شده بود، روشن می شد. بین هر تیرهم تکه چوبهای تقریبا یک متری چیده شده بود. این سقف توجه آدمی را به خود جلب می کرد و فرصتی برای فکر و خیال و غیره باقی نمی گذاشت. صبح که از خواب بیدار می شدی، تو بودی و غلغل سماور و نان و پنیر و چای شیرین، که با هم دور سفره محقّرِ صمیمی می نشستی و نوش جان می کردی و تا وقت ناهار گرسنه ات نمی شد. هنگام ناهار هم یک نوع غذا پخته می شد و منتظر اعضای خانه می شدی که همه از بیرون( مدرسه، سر کار، خرید نان ) بر گردند و با هم سر سفره بنشینی و نوش جان کنی. شکم سیر می شد و اهل منزل راضی و شاکر که ( آللاه بیز یئدیک اسگیتدیک، سن آرتیر . یا آللاه بیز یئدیک دویدوخ، دویمویانلاری دا دویور / خدایا ما خوردیم و کم کردیم تو زیادش کن. یا خدایا ما خوردیم و سیر شدیم به گرسنه ها را هم سیر کن.)
هرگاه میهمانی سر زده وارد می شد، مادر ناهاررا آماده و داخل ظروف مهمان می کشید و سر سفره می گذاشت. اهل خانه کم می خوردند یا نمی خوردند به این بهانه که گرسنه نیستند. صبر می کردیم تا مهمان بخورد و سیر شود. بعد از جمع کردن سفره، همراه مادر به آشپزخانه می .رفتیم و با باقی ماندۀ غذا و یا نان و پنیر شکم خود را سیر می کردیم. خدمت و احترام به مهمان مهم بود
…بله فقیر که بودیم

  Posts

Mai 16th, 2023

یوخو گؤردوم

اسفندآینین ییرمی دوققوزویدو. جان یولداشیمنان بیرلیکده اوتوروب، یئیین – یئیین بایرام خط لریمیزی یازیردوخ. معلیمیمیز بایرام تعطیلی اوچون بیرجه عالم […]

Mai 15th, 2023

به بهانۀ روز پاسداشت فردوسی

به نام خداوندِ جان و خردکزاین برتر اندیشه برنگذردبیست و پنجم اردیبهشت است و روز پاسداشت زبان فارسی و حکیم […]

Mai 11th, 2023

دلم خوش نیست غمگینم

پدرم که رفت، یاریم یتیم قادالدیم. پس از سپری شدن یک دهه، مادر نیز رفت و جیلخا یتیم قالدیم. پس […]

Mai 9th, 2023

هفتۀ گذشته بود

هفتۀ گذشته بود و روز معلّم و من همچنان دلتنگ. دلتنگ صدای مادر. مادری که صبحِ روزِ معلّم، اوّلین نفری […]

April 12th, 2023

در این شب های مبارک قدر

مادرم، عزیزی که رفتی و دیدارت به قیامت ماند، دلم از دوری ات عجیب تنگ می شود. پس از گذشت […]

April 4th, 2023

سالی که گذشت

حکیم عمر خیام می فرماید:« از دی  که گذشت هیچ از او یاد مکن» درست میفرماید. امّا آن دی  که […]

März 25th, 2023

آن روز، اوّلِ نوروز

مادرم، جان و دلمآن روز سه شنبه اوّل فروردین 1402 مصادف با 21.03.2023 بود. آری اوّلین روز از نوروز. آخرین […]

März 8th, 2023

به بهانه هشتم مارس، نیمۀ شعبان، مادرم

مادرم، مهربانم، فداکارم، باید بودی و امروز « روز جهانی زن و نیمۀ شعبان » را به تو تبریک می […]

März 3rd, 2023

در رثای مادرم

دیندیرمیون قان آغلارامآنام، مهربانیم گئدیببوینو بوکوک بیر بلبلمگولوم گولوستانیم گئدیبهجران اوتوندا یانیرامروحوم، بوتون جانیم گئدیباوددا یاندی افغانیمدانبیلدی کی جانانیم گئدیبدیندیرمیون […]

Februar 23rd, 2023

نادر ابراهیمی می گوید

من در یک لحظه، غفلتا، وقتی بسیار جوان بودم و کمک کارگر فنی در صحرا، عاشق صحرا شدم. غفلتا، نمی […]