List

من و هاله ناهار خورده و داریم چای می خوریم. کتاب (طریق بسمل شدن –  محمود دولت آبادی) تازه طریق پست به دستم رسیده است. می خواهیم درباره اش صحبت کنیم.
هاله :« صدا را می شنوی؟»
من :« چه صدائی؟»
هاله :« صدای فریاد، یکی داد می کشد. خوب گوش کن.»
من:« صدای زن همسایه است. همسرش ناشنواست. به همین سبب بلند حرف می زند.»
هاله:« نه، خوب گوش کن، صدای معمولی نیست. یکی داد می زند. انگاری کمک می خواهد.»
از جا بلند شده و در را باز می کنم. دخترِ زنِ همسایه، گیسوی بلند و سفیدِ مادر را دور دستش پیچیده و سرِ زنِ بدبخت را به دیوار می کوبد. جلو می روم تا مادر را از چنگش رها کنم. مادر در حالی که از شدت درد گریه می کند، سرم داد می کشد که:« برو خانه ات. »
دختر دهان به فحش های رکیک می گشاید. فوری داخل خانه شده و در را می بندم. رنگ از چهره ام پریده. حال هاله که پشت سرم ایستاده، بهتر از من نیست. کتاب را روی میز می گذاریم و چای مان را قطره قطره قورت می دهیم. نیم ساعتی می گذرد. درِ خانه به صدا درمی آید. زنِ همسایه با صورتی کبود و حالتی پریشان، دمِ در ایستاده است. اجازه می خواهد و وارد می شود. گوشه ای می نشیند. دلش می خواهد با ما که شاهد ماجرا بودیم درد دل کند. دخترش هر از گاهی سراغش می آید و از او پول می خواهد. این بار مادر پولی ندارد. درنتیجه اش کتک مفصلی می خورد.  می گوید:« اجازه دادم مرا کتک بزند تا دق دلی اش خالی شود. اگر جلوی اش را می گرفتید تلافی اش را سرِ دخترک چهارساله اش در می آورد. دختربچّه ای دارد که نمی دانم پدرش کیست…»
بعد از رفتن او، من و هاله چای سرد شده مان را، قطره قطره قورت می دهیم. شاید بتوانیم آن چه را که دیده و شنیدیم هضم کنیم.

  Posts

Mai 16th, 2023

یوخو گؤردوم

اسفندآینین ییرمی دوققوزویدو. جان یولداشیمنان بیرلیکده اوتوروب، یئیین – یئیین بایرام خط لریمیزی یازیردوخ. معلیمیمیز بایرام تعطیلی اوچون بیرجه عالم […]

Mai 15th, 2023

به بهانۀ روز پاسداشت فردوسی

به نام خداوندِ جان و خردکزاین برتر اندیشه برنگذردبیست و پنجم اردیبهشت است و روز پاسداشت زبان فارسی و حکیم […]

Mai 11th, 2023

دلم خوش نیست غمگینم

پدرم که رفت، یاریم یتیم قادالدیم. پس از سپری شدن یک دهه، مادر نیز رفت و جیلخا یتیم قالدیم. پس […]

Mai 9th, 2023

هفتۀ گذشته بود

هفتۀ گذشته بود و روز معلّم و من همچنان دلتنگ. دلتنگ صدای مادر. مادری که صبحِ روزِ معلّم، اوّلین نفری […]

April 12th, 2023

در این شب های مبارک قدر

مادرم، عزیزی که رفتی و دیدارت به قیامت ماند، دلم از دوری ات عجیب تنگ می شود. پس از گذشت […]

April 4th, 2023

سالی که گذشت

حکیم عمر خیام می فرماید:« از دی  که گذشت هیچ از او یاد مکن» درست میفرماید. امّا آن دی  که […]

März 25th, 2023

آن روز، اوّلِ نوروز

مادرم، جان و دلمآن روز سه شنبه اوّل فروردین 1402 مصادف با 21.03.2023 بود. آری اوّلین روز از نوروز. آخرین […]

März 8th, 2023

به بهانه هشتم مارس، نیمۀ شعبان، مادرم

مادرم، مهربانم، فداکارم، باید بودی و امروز « روز جهانی زن و نیمۀ شعبان » را به تو تبریک می […]

März 3rd, 2023

در رثای مادرم

دیندیرمیون قان آغلارامآنام، مهربانیم گئدیببوینو بوکوک بیر بلبلمگولوم گولوستانیم گئدیبهجران اوتوندا یانیرامروحوم، بوتون جانیم گئدیباوددا یاندی افغانیمدانبیلدی کی جانانیم گئدیبدیندیرمیون […]

Februar 23rd, 2023

نادر ابراهیمی می گوید

من در یک لحظه، غفلتا، وقتی بسیار جوان بودم و کمک کارگر فنی در صحرا، عاشق صحرا شدم. غفلتا، نمی […]