List

پاسی از شب گذشته. چشمانم بسته اما گوشهایم می شنوند. از جا بلند می شوم و به طرف هاله می روم.

من: هاله ، بیداری؟

هاله: بله بیدارم. چرا نمی خوابی؟

من: می شنوی؟ صدای گریه را می گویم. زنی ضجه می زند.»

هاله: این صدای همیشگی شان است. حتما دارند شوخی می کنند و … چه می دانم

من: نه زن دارد ناله می کند. حرفهایش مشخص نیست. اما مثل اینکه التماس می کند.

هاله: حوصله داری جانم؟ به من و تو چه؟ ائو سؤزسوز ، گور عذاب سیز اولماز / خانه بدون بگو مگو و گور بدون عذاب نمی شود.

من: اما نمی توانم . گوش کن ، داره گریه می کنه.

هاله: می فهمم . اما کاری از من و تو ساخته نیست. به من و تو چه؟ بگیر بخواب.

من: یعنی تو هر شب این صدا را می شنوی؟

هاله: بعضی وقتها هم صدای خنده می شنوم. خوب طبیعی است جانم. بگیر بخواب.

من: یعنی تو دلت می آد بخوابی؟

هاله: چشماتو ببند جانم . یک وردی چیزی بخوان تا خوابت بیاد. فردا باید اول صبح از خانه بیرون برویم.

چشمهایم را می بندم. دعا می خوانم. مادربزرگم می گفت آیت الکرسی بهترین دعا برای تمرکز حواس است. بخوانی آنچه که می خواهی از ذهنت بیرون رود ، می رود.

*

اول صبح است. سپیده سر زده. با عجله از خانه بیرون می آییم. آمبولانس سر کوچه ایستاده است.

هاله: صبح بخیر. چی شده؟

راننده ی آمبولانس: صبح به خیر. نیمه های شب زنی خودکشی کرده. گویا ناراحتی روحی داشته و قرص زیادی خورده و تموم کرده. آمدیم جنازه را ببریم.

من: هاله دیدی گفتم دلم شور می زنه؟ همین بود.

هاله: کاری از دستمون ساخته نبود و نیست. اصلا به من و تو چه؟ هر کاری مراحل قانونی خودش را دارد؟

من: البته که به من و تو چه؟ من و تو هم یکی از آنها هستیم. اصلا اگر دیر می جنبیدیم ، یکی دیگر از کنار جسدمان رد می شد و می گفت به من و تو چه.

هاله: طفلکی این ور دنیا که فلک نگذاشت آب خوش از گلویش پایین برود. خدا کند آن ور دنیا گرفتار سوال و جواب نکیرمنکر نشود. حالا عجله کن . هوا سرد است و اگر به اتوبوس نرسیم مجبوریم بیست دقیقه توی این سرما بایستیم و سر وقت نرسیم و …

  Posts

März 25th, 2023

آن روز، اوّلِ نوروز

مادرم، جان و دلمآن روز سه شنبه اوّل فروردین 1402 مصادف با 21.03.2023 بود. آری اوّلین روز از نوروز. آخرین […]

März 8th, 2023

به بهانه هشتم مارس، نیمۀ شعبان، مادرم

مادرم، مهربانم، فداکارم، باید بودی و امروز « روز جهانی زن و نیمۀ شعبان » را به تو تبریک می […]

März 3rd, 2023

در رثای مادرم

دیندیرمیون قان آغلارامآنام، مهربانیم گئدیببوینو بوکوک بیر بلبلمگولوم گولوستانیم گئدیبهجران اوتوندا یانیرامروحوم، بوتون جانیم گئدیباوددا یاندی افغانیمدانبیلدی کی جانانیم گئدیبدیندیرمیون […]

Februar 23rd, 2023

نادر ابراهیمی می گوید

من در یک لحظه، غفلتا، وقتی بسیار جوان بودم و کمک کارگر فنی در صحرا، عاشق صحرا شدم. غفلتا، نمی […]

Februar 21st, 2023

هر سرانجام سرآغازی است

آتش بدون دود – جلد هفتم – هر سرانجام سرآغازی استآلنی به بهانه سردردها و سنگ کلیه های شدید که […]

Februar 20th, 2023

فرق مبارز مومن با ظالم بی ایمان

عیبِ جهانِ ما: عیبِ جهانِ ما این است که هنوز در برابر مردِ واقعی، دستکم یک نامرد وجود دارد و […]

Februar 18th, 2023

آتش بدون دود – جلد ششم

آتش بدون دود – کتاب ششم – هرگز آرام نخواهی گرفتآلنی – مارال، همراه با تحصیل و سخت کوشی در […]

Februar 17th, 2023

آتش بدون دود- جلد پنجم

عبداللّه مای لس: نخستین ترکمنی که به مجلس شورا راه یافت و سالها به خاطر مشروطیت مبارزه کرد. به همین […]

Februar 11th, 2023

آتش بدون دود – جلد پنجم – حرکت از نو

آلنی و مارال در تهران سرگرمِ تحصیل و سیاست هستند. دخترشان آیناز در اینجه برون کنار مادربزرگش ملّان زندگی می […]

Februar 1st, 2023

آتش بدون دود – کتاب چهارم

از عشق سخن باید گفتهمیشه از عشق سخن باید گفت.می گوید: عشق ترجیع بندی ست که هیچ رُجعتی در آن […]