List

در غربتستان امروز اولین روز از ماه مبارک رمضان است. اما در دیارمان ماه روزه از فردا شروع می شود. دوران کودکی ام را به خاطر می آورم. مادرم هر سال یه پیشواز رمضان می رفت . یعنی از آخرین روز از ماه شعبان ، روزه داری را شروع می کرد. ما بچه ها همراه با بزرگترها سحری خورده و روزه گله گنجشکی می گرفتیم. من دعای سحر را خیلی دوست داشتم. اما بعد از اذان و خواندن نماز صبح ، خواب از سرم می پرید. به زحمت خوابم می گرفت و هنوز چرتی نزده ، مادر بیدارم می کرد که وقت رفتن به مدرسه است.
برای ما بچه ها دلپذیرترین زمانها ، زمان افطار و مهمانی بود. برای افطار یا مهمان داشتیم ، یا به مهمانی می رفتیم. افطاری هم سوپ یا آش با فرنی یا شیربرنج و چلو خورشت بود. مهمانها زولبیا و بامیه یا کلوچه های شیرین و خوشمزه می آوردند. بعد از افطار و نماز و یکی دو ساعت نشستن و خوش و بش کردن ، موقع رفتن به خانه می رسید. میزبان ، غذا و کلوچه و … را بین مهمانان تقسیم می کرد. دیگر نیازی به زود بیدار شدن و سحری حاضر کردن نبود. چقدر از خوردن کلوچه خوشمزه برای سحری لذت می بردم. ما بچه ها با هم سن و سالان خود بازی می کردیم. بعضی وقتها مادرم یک قابلمه بزرگ آش یا شعله زرد می پخت و بعد از افطار به مسجد می برد تا مردم بخورند. او و زنان دیگر همسایه می گفتند که غذا بردن به مسجد صوابش بیشتر است. چون فقیر و غنی همه با هم می خورند و کسی متوجه گرسنه و محتاج بودن دیگری نمی شود.  شبهای قدر مسجد محله مان ، از نعمت و برکت پر می شد.
اما اکنون که با مادرم صحبت می کنم و در مورد روزهای خوش و پر برکت گذشته حرف می زنیم. می گویم :« خوش به حالتان که رمضان دم در خانه تان است. » می گوید :« خوش به حالی ندارد. دوران عوض شده. مهمانی های افطار به هدف سیر کردن شکم فقیر و غنی نیست. نوعی خودنمائی و دارائی خود را به رخ دیگران کشیدن است.از حالا رستورانها برای مهمانی های پر خرج ، رزرو شده اند. برای هر افطاری که دعوت می شوی باید سه چهار نفری شریک شده و ظرف نقره و فلان و بهمان هدیه بخری . حالا دیگر کسی دوست ندارد برای افطاری کلوچه و زولبیا بیاورند. می گویند کسی نمی خورد و روی دست می ماند و خراب می شود.» می گویم :« خوب جمع کنند و به فقرا بدهند. محله های فقیری هست که بچه هایشان سال به سال روی شیرینی و کلوچه نمی بینند. مگر افطاری سیر کردن شکم گرسنه گان نیست ؟ گرسنه زیاد است.» در جوابم می گوید :« گرسنه زیاد است و ترحم کم. در این مجالس افطاری فقرا جائی ندارند یا از طرف میزبان حذف می شوند و یا خود میهمان به علت نداشتن خود را حذف می کند.»
غمگین می شوم. خدایا چرا ما مردم اینگونه تغییر کرده ایم؟ چرا جای شادی های اندک مان را به نگرانی و غم و شرمندگی عوض کرده ایم؟ به هر حال رمضان مبارک.

  Posts

Mai 16th, 2023

یوخو گؤردوم

اسفندآینین ییرمی دوققوزویدو. جان یولداشیمنان بیرلیکده اوتوروب، یئیین – یئیین بایرام خط لریمیزی یازیردوخ. معلیمیمیز بایرام تعطیلی اوچون بیرجه عالم […]

Mai 15th, 2023

به بهانۀ روز پاسداشت فردوسی

به نام خداوندِ جان و خردکزاین برتر اندیشه برنگذردبیست و پنجم اردیبهشت است و روز پاسداشت زبان فارسی و حکیم […]

Mai 11th, 2023

دلم خوش نیست غمگینم

پدرم که رفت، یاریم یتیم قادالدیم. پس از سپری شدن یک دهه، مادر نیز رفت و جیلخا یتیم قالدیم. پس […]

Mai 9th, 2023

هفتۀ گذشته بود

هفتۀ گذشته بود و روز معلّم و من همچنان دلتنگ. دلتنگ صدای مادر. مادری که صبحِ روزِ معلّم، اوّلین نفری […]

April 12th, 2023

در این شب های مبارک قدر

مادرم، عزیزی که رفتی و دیدارت به قیامت ماند، دلم از دوری ات عجیب تنگ می شود. پس از گذشت […]

April 4th, 2023

سالی که گذشت

حکیم عمر خیام می فرماید:« از دی  که گذشت هیچ از او یاد مکن» درست میفرماید. امّا آن دی  که […]

März 25th, 2023

آن روز، اوّلِ نوروز

مادرم، جان و دلمآن روز سه شنبه اوّل فروردین 1402 مصادف با 21.03.2023 بود. آری اوّلین روز از نوروز. آخرین […]

März 8th, 2023

به بهانه هشتم مارس، نیمۀ شعبان، مادرم

مادرم، مهربانم، فداکارم، باید بودی و امروز « روز جهانی زن و نیمۀ شعبان » را به تو تبریک می […]

März 3rd, 2023

در رثای مادرم

دیندیرمیون قان آغلارامآنام، مهربانیم گئدیببوینو بوکوک بیر بلبلمگولوم گولوستانیم گئدیبهجران اوتوندا یانیرامروحوم، بوتون جانیم گئدیباوددا یاندی افغانیمدانبیلدی کی جانانیم گئدیبدیندیرمیون […]

Februar 23rd, 2023

نادر ابراهیمی می گوید

من در یک لحظه، غفلتا، وقتی بسیار جوان بودم و کمک کارگر فنی در صحرا، عاشق صحرا شدم. غفلتا، نمی […]