List

با پینار قرار گذاشته بودیم که لب رودخانه برویم و گردش کنیم. اما هوا، حال و هوای عجیبی داشت. ابر و باد و باران و خورشید ، دست به دست هم داده همچون کودکان بازیگوش در آسمان بالا و پایین رفته با ورجه وورجه هایشان گرد و خاکی به پا کرده بودند که نگو و نپرس. ابرها دور هم جمع شده خیال باریدن داشتند. قطرات باران به تندی از آسمان بر زمین فرود می آمدند. ابر شیطون بلا دوان دوان می آمد و وسط بازی شان می دوید. طفلک دانه ها رقص کنان و به در و دیوار و پنجره کوبان بر زمین می نشستند. خورشید از میان تکه ابرها راهی پیدا کرده و برای دقایقی چند ، لبخندکی می زد و دوباره پشت ابرها قایم می شد. گویی خیال قایم باشک بازی داشت. بالاخره پینار در حالی که چتر شکسته اش را می بست ، از راه رسید. باد بازیگوش چترش را شکسته بود. با خشم گفت:« نمی فهمم می دانند که آب و هوای اینجا چگونه است ، می دانند که با این همه باران باید چتری بادوام بسازند.چرا نمی سازند؟ چرا با یک باد الکی این چترهای لعنتی هم می شکنند؟»
گفتم:« این باد الکی نیست. ببین چه سر و صدا و قیل و قالی راه انداخته؟ ابر و خورشید و در و پنجره را به ستوه آورده است. تازه اگر چتر را با دوام بسازند، یک بار می خری و چند سالی استفاده می کنی. آن وقت این چتر ساز و چتر فروش مادرمرده چی بخورند؟»
برای ناهار سوپ قدیمی و سنتی پخته بودم. از همانهایی که مادربزرگ و مادر و خاله جانم می پختند. حالا دیگر انواع مختلف سوپ موجب شده که به سوپ خاله جان، سوپ قدیمی یا سوپ ساده بگوییم. داشتیم می خوردیم که پینار دستور پخت را پرسید. گفتم:« این سوپ غذایی ساده و بی دردسر است. اول یک دانه پیاز را در روغن سرخ میکنیم. وقتی پیاز طلائی شد، ادویه و نمک و رب هم اضافه می کنیم. بعد به اندازه لازم، آب به آن اضافه می کنیم. وقتی آب به جوش آمد هویچ را که قبلا پاک و خرد کرده ایم به آن اضافه می کنیم و می گذاریم خوب بپزد. سپس سیب زمینی پوست کنده و خرد شده را به آن اضافه می کنیم و آخر سر هم رشته سوپ و آبغوره یا غوره غوره را اضافه کرده بعد از یک دور جوش زدن ، از روی آتش برمی داریم و می گذاریم ده دقیقه ای بماند. می توانیم در آخر سر جعفری تازه یا خشک خرد شده را به آن اضافه کنیم. البته من همراه با «سوموک سویو/ آب استخوان ) هم ریخته ام. جمله آخرم موجب شد قیافه پینار عوض شود. گویی چندش اش شد و گفت:« چرا حالم را به هم می زنی؟» منظورش را نفهمیدم. غذایمان را خوردیم و بعد از کمی استراحت بعد از ناهار، متوجه شدیم که ابرها کوتاه آمده اند و میدان را برای جولان باد خالی گذاشته و پی کار خود رفته اند. گفتم:« حالا که هوا بادی است بهتر است«  دون/ پیراهن زنانه » نپوشم تا باد اذیت نکند.» باز قیافه پینار عوض شد و گفت:« امروز تو چه ات شده آن از سوموک سر سفره و این از دون.این حرفها حالم را به هم می زند. نگو جانم نگو زشت است.»
با تعجب پرسیدم:« مگر چه گفتم ؟ سوموک و دون کجایشان زشت است که تکرار نکنم؟»
گفت:« یعنی معنی شان را نمی دانی؟»
جواب دادم:« چرا نمی دانم ؟ سوموک یعنی استخوان و دون یعنی پیراهن زنانه ، همانی که گاهی ماکسی و گاهی میدی و گاهی هم مینی ژوپ است. ما به دونی که چین سوزنی داشته باشد زوبون می گوییم.»
گفت:« نه خیر جانم سوموک یعنی خل دماغ ، آب بینی. دون هم یعنی شورت. دون سوز یعنی لخت و پتی بی چیز ، تومانچاق. ما به استخوان کئمیک می گوییم.»
تازه دو ریالی ام افتاد. با هم قرار گذاشتیم که هر وقت فرصتی شد، لغاتی را که تلفظ مشترک و معنی متفاوت دارند پیدا و در یک دفتر جمع آوری کنیم.

 

 

  Posts

März 25th, 2023

آن روز، اوّلِ نوروز

مادرم، جان و دلمآن روز سه شنبه اوّل فروردین 1402 مصادف با 21.03.2023 بود. آری اوّلین روز از نوروز. آخرین […]

März 8th, 2023

به بهانه هشتم مارس، نیمۀ شعبان، مادرم

مادرم، مهربانم، فداکارم، باید بودی و امروز « روز جهانی زن و نیمۀ شعبان » را به تو تبریک می […]

März 3rd, 2023

در رثای مادرم

دیندیرمیون قان آغلارامآنام، مهربانیم گئدیببوینو بوکوک بیر بلبلمگولوم گولوستانیم گئدیبهجران اوتوندا یانیرامروحوم، بوتون جانیم گئدیباوددا یاندی افغانیمدانبیلدی کی جانانیم گئدیبدیندیرمیون […]

Februar 23rd, 2023

نادر ابراهیمی می گوید

من در یک لحظه، غفلتا، وقتی بسیار جوان بودم و کمک کارگر فنی در صحرا، عاشق صحرا شدم. غفلتا، نمی […]

Februar 21st, 2023

هر سرانجام سرآغازی است

آتش بدون دود – جلد هفتم – هر سرانجام سرآغازی استآلنی به بهانه سردردها و سنگ کلیه های شدید که […]

Februar 20th, 2023

فرق مبارز مومن با ظالم بی ایمان

عیبِ جهانِ ما: عیبِ جهانِ ما این است که هنوز در برابر مردِ واقعی، دستکم یک نامرد وجود دارد و […]

Februar 18th, 2023

آتش بدون دود – جلد ششم

آتش بدون دود – کتاب ششم – هرگز آرام نخواهی گرفتآلنی – مارال، همراه با تحصیل و سخت کوشی در […]

Februar 17th, 2023

آتش بدون دود- جلد پنجم

عبداللّه مای لس: نخستین ترکمنی که به مجلس شورا راه یافت و سالها به خاطر مشروطیت مبارزه کرد. به همین […]

Februar 11th, 2023

آتش بدون دود – جلد پنجم – حرکت از نو

آلنی و مارال در تهران سرگرمِ تحصیل و سیاست هستند. دخترشان آیناز در اینجه برون کنار مادربزرگش ملّان زندگی می […]

Februar 1st, 2023

آتش بدون دود – کتاب چهارم

از عشق سخن باید گفتهمیشه از عشق سخن باید گفت.می گوید: عشق ترجیع بندی ست که هیچ رُجعتی در آن […]