List

بچه که بودم از جن ها خیلی می ترسیدم. حکیمه می گفت : مادربزرگم می گوید جن ها در خانه های خرابه زندگی می کنند و شبها داخل حمام می خوابند. ثروتمندهایشان در کوه و صحرا ، زیر زمین زندگی می کنند. آنها از فلز و بسم الله و کتاب قرآن می ترسند. چون خودشان کوتوله و بدترکیب هستند ، از بچه های آدمیزاد خوششان می آید و دلشان می خواهد نوزاد آدمیزاد را بربایند و با نوزاد خود عوض کنند . برای همین هم نوزاد آدمیزاد که به دنیا می آید ، برایش از دعانویس دعا می گیرند و لای پارچه می پیچند و با سنجاق قفلی به یقه زیر پیراهنش سنجاق می کنند. بعضی ها هم جهت اطمینان وان یکاد طلا را با سنجاق قفلی بر یقه پیراهن نوزاد سنجاق می کنند که هم آیه قران دارد و هم از طلاست. مطمئن می شوند که جن ها نمی توانند به او نزدیک شوند.
داستانهای مادربزرگ حکیمه که تا حدودی شبیه داستانهای مادربزرگ من و مهناز و مهرناز بود ، مرا بیش از پیش می ترساند. بخصوص که حمام خانه ما هم در زیرزمین خانه مان بود و گاهی صداهائی از آن تو می شنیدم. مادرم می گفت : چون از جن می ترسی و در ذهن ات وجودش را باور کرده ای این صداها به گوشت می رسد. جن اگر هم بود حالا دیگر نیست. رفته پی کار و گرفتاری و بدبختی خودش.
از مادر گفتن و تسلی دادن و تکذیب کردن وجود جن ها بود و از من ترسیدن و ترسیدن و ترسیدن.
*
داشتم دروس واغوم نیشت در دویچه وله را مرور می کردم که به جن ها رسیدم . جن های نیکوکار در صخره لورلای زندگی می کردند. آنها کوتوله بودند و به چشم دیده نمی شدند. این جن ها شبها وقتی مردم می خوابیدند ، از غار بیرون می آمدند و کارهای نیمه تمام مردم را انجام می دادند. روزی از روزها زن کنجکاو خیاط برای این که بداند چه کس یا کسانی نیمه شب می آیند و کارهای خیاطی شوهرش را انجام می دهند ، روی پله ها مقدار زیادی نخود پاشید. جن های نیکوکار روی نخودها لیز خورده وبه زمین افتاده و بدنشان درد گرفت. زن کنجکاو با شنیدن سر و صدای آنها فوری چراغ را روشن کرد ، اما موفق به دیدنشان نشد . چون جن های نیکوکار با عجله از آن محل دور و ناپدید شدند و دیگر هیچ وقت برای کمک مردم برنگشتند.

  Posts

März 25th, 2023

آن روز، اوّلِ نوروز

مادرم، جان و دلمآن روز سه شنبه اوّل فروردین 1402 مصادف با 21.03.2023 بود. آری اوّلین روز از نوروز. آخرین […]

März 8th, 2023

به بهانه هشتم مارس، نیمۀ شعبان، مادرم

مادرم، مهربانم، فداکارم، باید بودی و امروز « روز جهانی زن و نیمۀ شعبان » را به تو تبریک می […]

März 3rd, 2023

در رثای مادرم

دیندیرمیون قان آغلارامآنام، مهربانیم گئدیببوینو بوکوک بیر بلبلمگولوم گولوستانیم گئدیبهجران اوتوندا یانیرامروحوم، بوتون جانیم گئدیباوددا یاندی افغانیمدانبیلدی کی جانانیم گئدیبدیندیرمیون […]

Februar 23rd, 2023

نادر ابراهیمی می گوید

من در یک لحظه، غفلتا، وقتی بسیار جوان بودم و کمک کارگر فنی در صحرا، عاشق صحرا شدم. غفلتا، نمی […]

Februar 21st, 2023

هر سرانجام سرآغازی است

آتش بدون دود – جلد هفتم – هر سرانجام سرآغازی استآلنی به بهانه سردردها و سنگ کلیه های شدید که […]

Februar 20th, 2023

فرق مبارز مومن با ظالم بی ایمان

عیبِ جهانِ ما: عیبِ جهانِ ما این است که هنوز در برابر مردِ واقعی، دستکم یک نامرد وجود دارد و […]

Februar 18th, 2023

آتش بدون دود – جلد ششم

آتش بدون دود – کتاب ششم – هرگز آرام نخواهی گرفتآلنی – مارال، همراه با تحصیل و سخت کوشی در […]

Februar 17th, 2023

آتش بدون دود- جلد پنجم

عبداللّه مای لس: نخستین ترکمنی که به مجلس شورا راه یافت و سالها به خاطر مشروطیت مبارزه کرد. به همین […]

Februar 11th, 2023

آتش بدون دود – جلد پنجم – حرکت از نو

آلنی و مارال در تهران سرگرمِ تحصیل و سیاست هستند. دخترشان آیناز در اینجه برون کنار مادربزرگش ملّان زندگی می […]

Februar 1st, 2023

آتش بدون دود – کتاب چهارم

از عشق سخن باید گفتهمیشه از عشق سخن باید گفت.می گوید: عشق ترجیع بندی ست که هیچ رُجعتی در آن […]