پرویز مشکاتیان در سال 1334 در نیشابور به دنیا آمد. او پنجاه وچهار سال در این جهان زندگی کرد. زندگی پرباری داشت. او در سی ام شهریور ماه 1388 ( 2009.09.21 ) بر اثر سکته قلبی دار فانی را وداع گفت و در جوار عطار نیشابوری به ابدیت پیوست . اما با هر بار شنیدن آثارش گویی زنده است و می نوازد.
شهرام ناظری:
مرا عاشق چنان باید، که هر باری که برخیزید
قیامتهای پر آتش، زهر سویی برانگیزد
« مولانا»
*
محمدرضا شجریان:
یاری اندر کس نمی بینیم یاران را چه شد
دوستی کی آخر آمد دوستداران را چه شد
« حافظ»
*
ایرج بسطامی:
ای خطّۀ ایران مهین، ای وطن من
ای گشته به مهر تو عجین، جان و تن من
« ملک الشعرای بهار»
*
هوشنگ ابتهاج می گوید: شبی پرویز مشکاتیان را دستگیر و بازداشت کردند. گویا داخل اتومبیلش مشروب یا ساز پیدا کرده بودند. صبح روز بعد به صد ضربه شلاق محکومش کرده و حکم را اجرا کردند و یعد از اتمام حکم گفتند که اشتباه شده و شلاق زن به جای صد ضربه صد ویک ضربه به تو زده است. حالا می توانی یک ضربه شلاق به شلاق زن بزنی. مشکاتیان در حالی که از درد ضربات شلاق رنج می برد. گفت:« من نمی توانم. من اسنانم و انسان کسی را نمی زند.»