List

بچه که بودیم ، از فرارسیدن ماه مبارک رمضان غمگین و شاد می شدیم. غمگین از یک ماه گرسنگی و تشنگی در طول روز و شاد از میهمانی و بازی و کلوچه شیرین و زولبیا و بامیه بعد از افطار و بگوبخند کودکانه. بعد از خوردن سحری ، برای نماز صبح وضو می گرفتیم و منتظر اذان می شدیم و بعد از نماز صبح خواب از سرم می پرید و در طول روز خسته و خواب آلود بودم. مهرناز راحت می خوابید و می گفت خواب بعد از نماز صبح خیلی دلچسب هست. پریناز از گرسنگی در طول روز ناله می کرد و تشنگی امان مهناز را می برید. از مدرسه که به خانه برمی گشتیم ، مادرمان خبر می داد که افطار همگی مهمانیم. روزی خانه خاله و روز دیگر دایی و روز سوم و … الی اخر. خوشحال می شدیم و مادرمان از ما می خواست که تکالیف مدرسه مان را انجام دهیم تا سرمان گرم باشد و موقع افطار زود برسد. اما من فقط می توانستم مشق هایم را تمام کنم . آن هم با چند غلط و اشتباه خدا می داند. الحق والانصاف خانم معلم مان هم چشم پوشی می کرد و در ماه رمضان تنبیه نمی شدیم. موقع افطار همه دور هم جمع می شدیم. هرخانواده ای کلوچه شیرین افطار یا اهری یا زولبیا و بامیه می خیرید و دست خالی به مهمانی نمی رفت. بنابر این شکم مبارک ما بچه ها حسابی جشن می گرفت. سفره پرنعمت افطار ، قبل از رسیدن مهمانان وسط اتاق پهن می شد و خرما و فرنی و حلوای خوشمزه عبدالرضاخان ، کلو.چه های رسیده از طرف مهمانان سفره را تزئین و دل گرسنه مان را بی تابتر می کرد. موقع افطار هم سوپ خوشمزه یا آش ماست ، سر سفره می آمد. بعد از خوردن افطار مادرهایمان از ما می خواستند که به آشپزخانه برویم و در شستن ظروف به صاحب خانه کمک کنیم. بشقابها و قاشق ها و ظروف کوچک را که قدرت شستن داشتیم به ما می دادند. شستن ظروف با اسفنج و آب گرم و پودر برف به عهده من و مهناز بود و آب کشیدن و خشک کردن به عهده مهرناز و پریناز. کارمان شاید یک ساعت طول می کشید. اما زمان به سرعت می گذشت. ما چهار دختربچه شیطون بلا همراه با شستن ظروف می گفتیم و شوخی می کردیم و صدای قاه قاه خنده مان گوش فلک را کر می کرد. – شاید برای همین هم فلک به شادی ما رشک برد و گفت :« صبر کنید خبرنن نوبارا آز قالیب. بزرگ که شدید می دانم با شماها چه کنم. » و بزرگ که شدیم هر کدام از ما را به دیاری پرت پرتاب کرد.- صدای ما در میان هیاهو و سر و صدای بزرگترها گم می شد. بعد از ما نوبت به آبجی بزرگ هایمان می رسید که مجبور بودند قابلمه ها و دیگ ها و آبکش ها را بشویند و با سیم ظرفشویی خوب بسابند. کار و همنشینی با دوستان هم سن و سال که فامیل هم بودیم ،در ان شبهای رمضان لذت بخش بود.
بعد از شست و شو ، اجازه داشتیم زولبیا و بامیه که فراوان بود بخوریم . برای ما چایی در مقابل کانادادرای و دوغ و شربت گل محمدی نوشیدنی درجه سه به حساب می آمد. هنگام بازگشت به خانه هم صاحب خانه کلوچه های شیرین را که داخل سینی بزرگ می چید وسط اتاق می گذاشت و می گفت :« هر کسی دوست دارد ببرد و سحری بخورد.» هر کسی به مقدار لازم برمی داشت و به این ترتیب سحری خوشمزه مان هم آماده بود. البته بزرگترها ترجیح می دادند سحری هر روزه شان را آماده کرده و بخورند.
عید فطر هم همه خانه پدربزرگ جمع می شدیم و بعد از نماز عید فطر ، ناهار میهمان سفره پربرکتش بودیم. آن قدیمها صفا و صمیمیت و مهر و بی ریائی میهمان همیشگی سفره هایمان بود.

اوروج نامازیز ، عبادتیز قبول

  Posts

März 25th, 2023

آن روز، اوّلِ نوروز

مادرم، جان و دلمآن روز سه شنبه اوّل فروردین 1402 مصادف با 21.03.2023 بود. آری اوّلین روز از نوروز. آخرین […]

März 8th, 2023

به بهانه هشتم مارس، نیمۀ شعبان، مادرم

مادرم، مهربانم، فداکارم، باید بودی و امروز « روز جهانی زن و نیمۀ شعبان » را به تو تبریک می […]

März 3rd, 2023

در رثای مادرم

دیندیرمیون قان آغلارامآنام، مهربانیم گئدیببوینو بوکوک بیر بلبلمگولوم گولوستانیم گئدیبهجران اوتوندا یانیرامروحوم، بوتون جانیم گئدیباوددا یاندی افغانیمدانبیلدی کی جانانیم گئدیبدیندیرمیون […]

Februar 23rd, 2023

نادر ابراهیمی می گوید

من در یک لحظه، غفلتا، وقتی بسیار جوان بودم و کمک کارگر فنی در صحرا، عاشق صحرا شدم. غفلتا، نمی […]

Februar 21st, 2023

هر سرانجام سرآغازی است

آتش بدون دود – جلد هفتم – هر سرانجام سرآغازی استآلنی به بهانه سردردها و سنگ کلیه های شدید که […]

Februar 20th, 2023

فرق مبارز مومن با ظالم بی ایمان

عیبِ جهانِ ما: عیبِ جهانِ ما این است که هنوز در برابر مردِ واقعی، دستکم یک نامرد وجود دارد و […]

Februar 18th, 2023

آتش بدون دود – جلد ششم

آتش بدون دود – کتاب ششم – هرگز آرام نخواهی گرفتآلنی – مارال، همراه با تحصیل و سخت کوشی در […]

Februar 17th, 2023

آتش بدون دود- جلد پنجم

عبداللّه مای لس: نخستین ترکمنی که به مجلس شورا راه یافت و سالها به خاطر مشروطیت مبارزه کرد. به همین […]

Februar 11th, 2023

آتش بدون دود – جلد پنجم – حرکت از نو

آلنی و مارال در تهران سرگرمِ تحصیل و سیاست هستند. دخترشان آیناز در اینجه برون کنار مادربزرگش ملّان زندگی می […]

Februar 1st, 2023

آتش بدون دود – کتاب چهارم

از عشق سخن باید گفتهمیشه از عشق سخن باید گفت.می گوید: عشق ترجیع بندی ست که هیچ رُجعتی در آن […]