List

در لغت نامه دهخدا ، باتوم یا باتون یا باطوم میله کوتاه ساخته شده از چوب یا پلاستیک است که پاسبانان بر کمر می آویزند و برای سرکوب کردن شورش و جنجال از آن استفاده می کنند.
اما به تعریف و روایت امروزی باتوم یا باطوم یا باتون ، میله کوتاه چوبی یا پلاستیکی یا فلزی یا برقی یا دیجیتالی یا هر زهرمار دیگری است که به وسیله آن آدمیزاد را چنان می زنند که اسمش را فراموش کند. دوستی تعریف می کرد که از همین باتوم می توان استفاده مثبت کرد.

حکایت دخترک و مشهدی کرم پاسبان :
دخترک دانش آموزی ریزه میزه ودوست داشتنی بود. او شبها خوابهای عجیب و غریب می دید و شب ادراری داشت. گویا در خواب می دید که غول بیابان دارد دنبالش می کند که او را بگیرد و داخل تنور بزرگش بیاندازد و کبابش بکند و بخورد و او هم در عالم خواب هر چه تلاش می کند از چنگ غول بیابانی بگریزد ،نمی تواند چون پاهایش تاب دویدن ندارد. خلاصه که نصیحت و توضیح مادر بر دخترک اثری نداشت. صبح ها همراه مادر به مدرسه می آمد و ظهرها پدرش او را به خانه می برد. روزی از روزها دخترک تنهائی به مدرسه آمد. او دیگر نمی ترسید. کنجکاو شده و علت را پرسیدم . انگشتش را بالا برد و با لحن کودکانه اش گفت :« خانم معلم اجازه ! دیروز مشهدی کرم آقای پاسبان فهمید که ما از غول بیابانی خیلی می ترسیم. گفت مگر غول بیابانی از ترس من می تواند توی این محله رفت و آمد کند؟ اگر دوباره او را دیدی خبرم کن که بیایم و با این باتوم ده ده سینی یاندیریم آناسینی آغلادیم / پدرش را دربیاورم مادرش را به عزایش بنشام.
بابا و مامانمون هم گفتند که مشهدی کرم آقای پاسبان راست می گوید . او که الکی پاسبان نشده است. امروز صبح هم تا سر کوچه همراه ما آمد و با صدای بلند غول بیابانی را صدا کرد و گفت آهای خرس گنده احمق زورت به بچه ها می رسد ؟ اگر جرات داری از سوراخ موش بیرون بیا تا حسابت را کف دستت بگذارم. غول بیابانی هم از ترسش رفت و دیگر دیده نشد. آن گاه مشهدی کرم گفت: اگر غول بیابانی را دیدی اسم مرا ببر. او خودش می ترسد و می رود و پشت سرش را هم نگاه نمی کند.او هر قدر هم قوی و وحشی باشد از ما می ترسد. مگر شهر هرت است که بخواهند شهروندان را اذیت کند؟ ما هستیم تا امنیت را حفظ کنیم .
مشهدی کرم پاسبان پیر محله خیلی وقت است که از دنیا رفته است. روحش شاد و مکانش جنت
حکایت دوم ، حکایتی است که هانس یورگن پرس در جلد دوم کتاب آقا یعقوب کوچک به تصویر کشیده است. در این تصویر آقا یعقوب کوچک از میوه فروش محله ، نارگیل می خرد و در طول راه در این فکر است که چگونه می تواند پوست سفت و سخت نارگیل را بشکند و نوش جان کند . پاسبان سر کوچه به کمکش می شتابد و با باتومش سر نارگیل را می شکند و آقا یعقوب کوچک را خوشحال می کند

  Posts

März 25th, 2023

آن روز، اوّلِ نوروز

مادرم، جان و دلمآن روز سه شنبه اوّل فروردین 1402 مصادف با 21.03.2023 بود. آری اوّلین روز از نوروز. آخرین […]

März 8th, 2023

به بهانه هشتم مارس، نیمۀ شعبان، مادرم

مادرم، مهربانم، فداکارم، باید بودی و امروز « روز جهانی زن و نیمۀ شعبان » را به تو تبریک می […]

März 3rd, 2023

در رثای مادرم

دیندیرمیون قان آغلارامآنام، مهربانیم گئدیببوینو بوکوک بیر بلبلمگولوم گولوستانیم گئدیبهجران اوتوندا یانیرامروحوم، بوتون جانیم گئدیباوددا یاندی افغانیمدانبیلدی کی جانانیم گئدیبدیندیرمیون […]

Februar 23rd, 2023

نادر ابراهیمی می گوید

من در یک لحظه، غفلتا، وقتی بسیار جوان بودم و کمک کارگر فنی در صحرا، عاشق صحرا شدم. غفلتا، نمی […]

Februar 21st, 2023

هر سرانجام سرآغازی است

آتش بدون دود – جلد هفتم – هر سرانجام سرآغازی استآلنی به بهانه سردردها و سنگ کلیه های شدید که […]

Februar 20th, 2023

فرق مبارز مومن با ظالم بی ایمان

عیبِ جهانِ ما: عیبِ جهانِ ما این است که هنوز در برابر مردِ واقعی، دستکم یک نامرد وجود دارد و […]

Februar 18th, 2023

آتش بدون دود – جلد ششم

آتش بدون دود – کتاب ششم – هرگز آرام نخواهی گرفتآلنی – مارال، همراه با تحصیل و سخت کوشی در […]

Februar 17th, 2023

آتش بدون دود- جلد پنجم

عبداللّه مای لس: نخستین ترکمنی که به مجلس شورا راه یافت و سالها به خاطر مشروطیت مبارزه کرد. به همین […]

Februar 11th, 2023

آتش بدون دود – جلد پنجم – حرکت از نو

آلنی و مارال در تهران سرگرمِ تحصیل و سیاست هستند. دخترشان آیناز در اینجه برون کنار مادربزرگش ملّان زندگی می […]

Februar 1st, 2023

آتش بدون دود – کتاب چهارم

از عشق سخن باید گفتهمیشه از عشق سخن باید گفت.می گوید: عشق ترجیع بندی ست که هیچ رُجعتی در آن […]