هاله:« خبر را شنیدید؟ دخترِ گل صنم مردود شد
صالیحا:« طفلک گل صنم! صبح تا شب کار می کند که مخارج تحصیل بچه ها را تامین کند. آنها هم تنبلی می کنند
من:« مردودی مخصوص من و تو که نیست، دانش آموز است و درس هایش ضعیف بوده . انشالله امسال موفق می شود
عطیه:« نه جانم نمی تواند. اگر او بتواند دیپلم بگیرد، من داما چیخیب ائششک کیمی آنقیررام / من پشت بام رفته و مثل خر عرعر می کنم
مهربان:« آیی یا دئدیلر دانیش دئدی پاف / به خرس گفتند حرف بزن، گفت پاف
صالیحا:« عطیه جان آغزیوی خیره آچ / حرف خیر بزن. سال قبل هم گفتی، اگر دختر همسایه بتواند کار پیدا کند می روی پشت بام و
هاله:« می گفتی اگر مریم بتواند وارد دانشگاه شود، می روی پشت بام و… در حالی که به دانشگاه رفت و رشته داروسازی را تمام کرد و اکنون داروخانه هم دارد
من:« تا این لحظه تو باید سه بار پشت بام بروی
هاله:« حالا با هم پشت بام برویم تا عطیه به وعده اش عمل کند
عطیه:« شوخی می کنید!؟ من هم شوخی کردم
من:« شوخی نداریم. علاوه بر این مگر خودت نگفتی شوخی جدّی ترین حرف هست؟ کیشی توپوردوغون یالاماز ( مرد تف خودش را نمی لیسد.)/ مرده و قولش
عطیه با خنده و شوخی:« ولی من مرد نیستم
اما ما دست بردار نبودیم و سربه سرش گذاشتیم. او که دید توسکو برکدی/ هوا پسه. بلند شد و خداحافظی کرد و رف
*