آدم دلش می گیرد
وقتی کتاب در دست با دوستی روبرو می شوی و او نگاهی به قیمت کتاب انداخته و می گوید : پولت را چرا حرام می کنی ؟ هر چی بخواهی تو اینترنت هست کلیک کن و بخوان. این پولها را می توانی پس انداز کنی و یک سری طلای فلان مدل بخری و … و بعد از مرگت طلاهایت به درد بچه هایت می خورند ، اما کتاب چی ؟ حالا هم که همه جا وسایل گرمایی پیشرفته است نمی شود سوزاند و باهاش گرم شد. تازه می توانی با این پول به رستوران بروی و یک وعده غذای خوشمزه نوش جان کنی .
در جوابش خاموش می شوی که گاهی خاموشی بهترین جواب است.
راستی چرا کتاب به درد سوزاندن هم نمی خورد ؟ می توان به فرزندان بخشید تا برای خودشان کتابخانه ای بسازند. می توان به کسانی که علاقمند به خواند هستند هدیه کرد. می توان به کتابخانه شهر بخشید. مگر کتاب را می توان دور انداخت ؟
خوردن و لذت خوردن ، نیم ساعتی طول می کشد . اما خواندن و داشتن کتابی که دوستش داری برای همیشه با تو و کنر توست.
آزرده خاطر نشو دلم.